بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

برچسب: خون

  • بیا تا طرحی نو دراندازیم

    بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم چو در دست است رودی خوش بزن…

  • نی حدیث راه پر خون می‌کند

    بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان…

  • دیر دانستم که گیتی رهزن است

    شب شد و پیر رفوگر ناله کرد کای خوش آن چشمی که گرم خفتن است چه شب و روزی مرا، چون روز و شب صحبت من، با نخ و با سوزن است من بهر جائی که مسکن میکنم با من آنجا بخت بد، هم مسکن است چیره شد چون بر سیه، موی سپید گفتم اینک…

  • انصاف بده، کدام خونخوارتریم!؟

    ای صاحب فتوی زتو پر کارتریم با اینهمه مستی ز تو هوشیارتریم تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بده، کدام خونخوارتریم!؟ خیام