بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

  • زمانه

    زمانه پندی آزادوار داد مرا زمانه چون نگری سر به سر همه پند است به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری بسا کسا که به روز تو آرزومند است زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه که‌را زبان نه به بند است پای در بند است رودکی

  • از کران تا به کران

    روضه خلد برین خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشان است گنج عزلت که طلسمات عجایب دارد فتح آن در نظر رحمت درویشان است قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت منظری از چمن نزهت درویشان است آن چه زر می‌شود از پرتو آن قلب سیاه کیمیاییست که در صحبت درویشان است آن که پیشش…

  • من گنگ خواب دیده

    من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش ناشناس

  • ای بس که نباشیم

    ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود نی نام زما و نی‌نشان خواهد بود زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل زین پس چو نباشیم همان خواهد بود خیام

  • این خانه …

    این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست آن دختـــــــــرِ چشم‌آبیِ گیسوی‌طلایی طناز و سیه‌چشــم، چو معشوقۀ من نیست آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان لطفی است که در…

  • این همه هیچ است و بس

    خاک ما گل کرد در چل بامداد بعد از آن جان را درو آرام داد جان چو در تن رفت و تن زو زنده شد عقل دادش تا به دو بیننده شد عقل را چون دید بینایی گرفت علم دادش تا شناسایی گرفت چون شناسا شد به عقل اقرار داد غرق حیرت گشت و تن…