بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

  • طلوع خونین

    خوش باوران زحمت کشان در خوابند شب به دستان بت پرستان بیدار ای جانبازان رزمندگان اکنون کجایید انسانی مرد انسانی رفت آزادی کو یکی آمد با پتک سیاه پرواز را کشت ای طلوع خونین از شب تو بگریز صبح خونبار با خون من با نور آمیز همخاک من هم وطنم یک دو برپاخیز شب فرو…

  • من راه خانه ام را گم کرده ام

    من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام ری‌را میان راه فقط صدای تو نشانیِ ستاره بود که راه را بی‌دلیلِ راه جسته بودیم بی‌راه و بی‌شمال بی‌راه و بی‌جنوب بی‌راه و بی‌رویا من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام اسامی آسان کسانم را نامم را، دریا و رنگ روسری ترا، ری‌را دیگر چیزی به ذهنم نمی‌رسد حتی…

  • صبوری میکنم

    دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می‌کنم صبوری می‌کنم تا تمام کلمات عاقل شوند صبوری می‌کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود صبوری می‌کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه،‌ تا سراغِ همسایه… صبوری می‌کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ… تا مرگ، خسته از دق‌البابِ نوبتم آهسته زیر لب … چیزی، حرفی، سخنی…

  • مطرب عشق

    مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد عالم از ناله عشاق مبادا خالی که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد محترم دار دلم کاین مگس قندپرست تا هواخواه تو…

  • ریشه در خاک

    تو از این دشتِ خشکِ تشنه روزی کوچ خواهی کرد و اشک من تو را بدرود خواهد گفت. نگاهت تلخ و افسرده ست. دلت را خارخارِ ناامیدی سخت آزرده ست. غمِ این نابسامانی همه توش و توانت را ز تن برده است! تو با خون و عرق، این جنگلِ پژمرده را رنگ و رمق دادی….

  • شبم از بی ستارگی

    شبم از بی ستارگی، شب گور در دلم گرمی ستاره ی دور آذرخشم گهی نشانه گرفت که تگرگم به تازیانه گرفت بر سرم آشیانه بست کلاغ آسمان تیره گشت چون پر زاغ مرغ شب خوان که با دلم می خواند رفت و این آشیانه خالی ماند آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن…