-
دلبر برفت
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد حافظ
-
آن سالهای دور وقتی بچه بودم
آن سالهای دور وقتی بچه بودم مادر میگفت پدر در زندان است، منتظر باش پدر روزی به خانه بر میگردد و مادر میگفت زندان هم مثل هر اتاق 4 دیوار دارد و یک در که همیشه بسته است… دیالوگ فیلم گل های داوودی (رسول صدر عامری)
-
آن سوی هر چه حرف و حدیث امروزست
آن سوی هر چه حرف و حدیث امروزست همیشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقی است می توانیم بدون تکلم خاطره ای حتی کامل شویم می توانیم دمی در برابر جهان به یک واژه ساده قناعت کنیم من حدس می زنم از آواز آن همه سال و ماه هنوز بیت ساده ای از غربت…
-
ای یوسف خوش نام ما
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما تا میشود انگور ما ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما آتش زدی در عود ما نظاره کن در…
-
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده در سایه گل بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامه دریده چه کجرفتاری ای چرخ ، چه بد کرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخ از اشک همه…
-
ای قوم به حج رفته کجایید
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید گر صورت بیصورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این…
-
برپاخیز
برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن چو در جهان قیود بندگی اگر فتد به پای مردمی به دست توست به رای مشت توست رهایی جهان ز طوق جور و ظلم به پا کنیم قیام مردمی رها شویم ز قید بندگی همپاییم، همراهیم، همرزمیم، همسازیم جان بر کف برخیزیم، برخیزیم پیروزیم برپاخیز از جا کن…
-
به احترام آزادی
به احترام آزادی یک دقیقه سکوت کردیم اما خوابمان برد. ارنستو چگوارا
-
طلوع خونین
خوش باوران زحمت کشان در خوابند شب به دستان بت پرستان بیدار ای جانبازان رزمندگان اکنون کجایید انسانی مرد انسانی رفت آزادی کو یکی آمد با پتک سیاه پرواز را کشت ای طلوع خونین از شب تو بگریز صبح خونبار با خون من با نور آمیز همخاک من هم وطنم یک دو برپاخیز شب فرو…
-
من راه خانه ام را گم کرده ام
من راه خانهام را گم کردهام ریرا میان راه فقط صدای تو نشانیِ ستاره بود که راه را بیدلیلِ راه جسته بودیم بیراه و بیشمال بیراه و بیجنوب بیراه و بیرویا من راه خانهام را گم کردهام اسامی آسان کسانم را نامم را، دریا و رنگ روسری ترا، ریرا دیگر چیزی به ذهنم نمیرسد حتی…