بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

دسته: سیاسی

  • آی آدم ها

    آی آدم ها

    موج، می آمد، چون کوه و به ساحل می خورد از دلِ تیره امواج بلند آوا، که غریقی را در خویش فرو می برد، و غریوش را با مشت فرو می کشت، نعره ای خسته و خونین ، بشریت را، به کمک می طلبید: « ای آدم ها… آی آدم ها…» ما شنیدیم و به…

  • مانده ام تا پس بگیرم

    مانده ام تا از شما پرواز پر پر کن ترین قوم جهان ته مانده بال و پرم را پس بگیرم مانده ام تا از شما خفاش های بی بصیرت سوی چشمان ترم را پس بگیرم مانده ام تا پشت این تکرارهای نامکرر از شما ناماندنی‌ها باورم را باورم را باورم را پس بگیرم مانده ام…

  • قاصدک! برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

    قاصدک هان! چه خبر آوردی از کجا وز که خبر آوردی خوش خبر باشی اما .. اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک…

  • بیا تا طرحی نو دراندازیم

    بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم چو در دست است رودی خوش بزن…

  • نی حدیث راه پر خون می‌کند

    بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان…

  • آخر شاهنامه

    این شکسته چنگ بی قانون رام چنگ چنگی شوریده رنگ پیر گاه گویی خواب می‌بیند خویش را در بارگاه پر فروغ مهر طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت یا پری زادی چمان سرمست در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می‌بیند روشنی‌های دروغینی کاروان شعله‌های مرده در مرداب بر جبین قدسی محراب می‌بیند یاد ایام…

  • ارغوان، شاخه‌ی هم‌خون جدامانده‌ی من

    ارغوان، شاخه‌ی هم‌خون جدامانده‌ی من

    ارغوان شاخه‌ی هم‌خون جدامانده‌ی من آسمان تو چه رنگ‌ست امروز؟ آفتابی‌ست هوا یا گرفته‌ست هنوز؟ من درین گوشه که از دنیا بیرون‌ست آسمانی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست آنچه میبینم دیوار است آه این سخت سیاه آنچنان نزدیک‌ست که چو برمی‌کشم از سینه نفس نفسم را برمی‌گرداند ره چنان بسته که پرواز نگه…

  • فرزند ایران

    فرزند ایران

    بر سنگ گوری تازه نامی هست دارنده این نام را هرگز ندیدم من اینجا میان سوگواران آشنایانند و خویشانند و مردمانی هم که چون من، دارنده این نام را هرگز ندیدند و نمیدانند اما؛ هرکس که اینجا هست با خشم و فریادی گره در مشت می داند، که او را کُشت! بر گِرد گور تازه…

  • از خون جوانان وطن لاله دمیده

    از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده در سایه گل بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامه دریده چه کجرفتاری ای چرخ ، چه بد کرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخ از اشک همه…

  • بر‌پا‌خیز

    بر‌پا‌خیز

    برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن چو در جهان قیود بندگی اگر فتد به پای مردمی به دست توست به رای مشت توست رهایی جهان ز طوق جور و ظلم به پا کنیم قیام مردمی رها شویم ز قید بندگی هم‌پاییم، هم‌راهیم، هم‌رزمیم، هم‌سازیم جان بر کف برخیزیم، برخیزیم  پیروزیم برپاخیز از جا کن…