بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

برچسب: سید علی صالحی

  • دیر آمدی

    برهنه به بستر بی‌کسی مُردن، تو از یادم نمی‌روی خاموش به رساترین شیونِ آدمی، تو از یادم نمی‌روی گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بی‌قرار، تو از یادم نمی‌روی سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهایی، تو از یادم نمی‌روی سوزَنریزِ بی‌امانِ باران، بر پیچک و ارغوان، تو از یادم نمی‌روی تو … تو با من…

  • سادگان صبور

    درست است که من همیشه از نگاه نادرست و طعنه تاریک ترسیده ام درست است که زیر بوته باد سر بر خشت خالی نهاده ام درست است که طاقت تشنگی در من نیست اما با این همه گمان مبر که در برودت این بادها خواهم برید ! از جنوب که آمدم لهجه ام شبیه سوال…

  • اشتباه از ما بود…

    اشتباه از ما بود اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم دستهامان خالی دلهامان پر گفتگوهامان مثلا یعنی ما کاش می دانستیم هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریم از خانه که می آئی یک…

  • منتظرت می‌مانم

    منتظرت می‌مانم هم از آن بيش که عبورِ ثانيه از هزاره‌ی مرگ، هم از آن بيش که تحملِ علف در بارشِ تگرگ. منتظرت می‌مانم هم از آن بيش که شمارشِ بی‌حسابِ روز، هم از آن بيش که چند و چونِ هنوز. منتظرت می‌مانم می‌مانم تا آفتاب از مغربِ معجزه برآيد وُ تکلمِ حيرت از حلولِ…

  • باز روزی مُرده‌ام به خانه باز خواهد گشت

    من … بعد از هزار سالِ تمام حتی باز روزی مُرده‌ام به خانه باز خواهد گشت تو از این تنبوره‌زنانِ توی کوچه نترس نمی‌گذارم شب‌های ساکتِ پاییزی از هول و ولایِ لرزانِ باد بترسی …! هر کجا که باشم باز کفن بر شانه از اشتباهِ مرگ می‌گذرم می‌آیم مشق‌های عقب‌مانده‌ی تو را می‌نویسم پتوی چهار‌خانه‌ی…

  • آن سوی هر چه حرف و حدیث امروزست

    آن سوی هر چه حرف و حدیث امروزست همیشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقی است می توانیم بدون تکلم خاطره ای حتی کامل شویم می توانیم دمی در برابر جهان به یک واژه ساده قناعت کنیم من حدس می زنم از آواز آن همه سال و ماه هنوز بیت ساده ای از غربت…

  • من راه خانه ام را گم کرده ام

    من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام ری‌را میان راه فقط صدای تو نشانیِ ستاره بود که راه را بی‌دلیلِ راه جسته بودیم بی‌راه و بی‌شمال بی‌راه و بی‌جنوب بی‌راه و بی‌رویا من راه خانه‌ام را گم کرده‌ام اسامی آسان کسانم را نامم را، دریا و رنگ روسری ترا، ری‌را دیگر چیزی به ذهنم نمی‌رسد حتی…

  • صبوری میکنم

    دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می‌کنم صبوری می‌کنم تا تمام کلمات عاقل شوند صبوری می‌کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود صبوری می‌کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه،‌ تا سراغِ همسایه… صبوری می‌کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ… تا مرگ، خسته از دق‌البابِ نوبتم آهسته زیر لب … چیزی، حرفی، سخنی…

  • حال همه‌ی ما خوب است

     سلام! حال همه‌ی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند با اين همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان! تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما…