برچسب: مولانا
-
عاقبت
عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو قرعه امروز به نام من و فردا دگری می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو مال دنیا نشود سد ره مرگ كسی گیرم كه كل جهان باشد از آن من و تو…
-
ای خداوند یکی یار جفاکارش ده
ای خداوند یکی یار جفاکارش ده دلبری عشوه ده سرکش خون خوارش ده تا بداند که شب ما به چه سان میگذرد غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده چند روزی جهت تجربه بیمارش کن با طبیبی دغلی پیشه سر و کارش ده ببرش سوی بیابان و کن او را تشنه یک سقایی…
-
رقص ذرهها
هی روز برا که ذره ها رقص کنند آن کس که از اون چرخ و هوا رقص کنند جان ها زخوشی بی سر و پا رقص کنند در گوش تو گویم که کجا رقص کنند هر ذره که در هوا گفت در هامون است نیکو نگرش که همچو ماه مفتوح است هر ذره اگر خوش…
-
من مست و تو دیوانه
من بيخود و تو بيخود ما را کي برد خانه من چند تو را گفتم کم خور دو سه پيمانه در شهر يکي کس را هشيار نمي بينم هر يک بتر از ديگر شوريده و ديوانه جانا به خرابات آ تا لذت جان بيني جان را چه خوشي باشد بي صحبت جانانه هر گوشه يکي…