بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

برچسب: هشیار

  • نجوای هوشیاری

    ز هوشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد

  • اینجا کسی هشیار نیست

    محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای،…

  • هشیار کسی باید …

    هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد آن کس که دلی دارد آراسته معنی گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد آخر نه منم تنها در بادیه سودا عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد…

  • من مست و تو دیوانه

    من بيخود و تو بيخود ما را کي برد خانه من چند تو را گفتم کم خور دو سه پيمانه در شهر يکي کس را هشيار نمي بينم هر يک بتر از ديگر شوريده و ديوانه جانا به خرابات آ تا لذت جان بيني جان را چه خوشي باشد بي صحبت جانانه هر گوشه يکي…