از دستهای گرم تو کودکان توامان آغوش خویش سخن ها می توانم گفت غم نان اگر بگذارد. نغمه در نغمه درافکنده ای مسیح مادر، ای خورشید! از مهربانی بی دریغ جانت با چنگ تمامی ناپذیر…
مرور تگ شاملو
اینگونه که میزیستم..
هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود بر نخواست که من به زندگی نشستم شاملو
روزگار غریبی است
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد روزگار غریبی است نازنین و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند عشق را…