برچسب: هوشنگ ابتهاج
-
از بهاران خبرم نیست
من در این گوشه که از دنیا بیرون است آسمانی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست آنچه میبینم دیوار است آه این سخت سیاه آن چنان نزدیک است که چو بر میکشم از سینه نفس نفسم را بر میگرداند ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی میماند… هوشنگ ابتهاج
-
تا رسیدن هنوز باید رفت
ای همه راه آمدی، آری بنشین خستهای و حق داری نَفَسی تازه کن، نمیدانم چند ماندهست از شبِ دشوار تا رسیدن هنوز باید رفت کار سخت است و راه ناهموار هوشنگ ابتهاج
-
ناله زنجیر
گفتمش: ” شیرین ترین آواز چیست؟ ” چشم غمگینش به رویم خیره ماند قطره قطره اشکش از مژگان چکید لرزه افتادش به گیسوی بلند زیر لب غمناک خواند: ” ناله زنجیرها بر دست من! ” گفتمش: ” آنگه که از هم بگسلند… ” خنده تلخی به لب آورد و گفت: ” آرزوئی دلکش است اما…
-
ارغوان، شاخهی همخون جداماندهی من
ارغوان شاخهی همخون جداماندهی من آسمان تو چه رنگست امروز؟ آفتابیست هوا یا گرفتهست هنوز؟ من درین گوشه که از دنیا بیرونست آسمانی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست آنچه میبینم دیوار است آه این سخت سیاه آنچنان نزدیکست که چو برمیکشم از سینه نفس نفسم را برمیگرداند ره چنان بسته که پرواز نگه…
-
همزاد
هزار سال پیش شبی که ابر اختران از دوردست میگذشت از فراز بام من صدام کرد چه آشناست این صدا همان که از زمان گاهواره میشنیدمش همان که از درون من صدام میکند هزار سال میان جنگل ستارهها پی تو گشتهام ستارهای نگفت کزاین سرای بی کسی، کسی صدات میکند؟ هنوز دیر نیست هنوز صبر…
-
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند به دشت پُر ملال ما پرنده پر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گذر گهی است پر…