بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

ماه: شهریور ۱۴۰۰

  • این همه هیچ است و بس

    خاک ما گل کرد در چل بامداد بعد از آن جان را درو آرام داد جان چو در تن رفت و تن زو زنده شد عقل دادش تا به دو بیننده شد عقل را چون دید بینایی گرفت علم دادش تا شناسایی گرفت چون شناسا شد به عقل اقرار داد غرق حیرت گشت و تن…

  • عاقبت

    عاقبت خاک شود حسن جمال من و تو خوب و بد می گذرد وای به حال من و تو قرعه امروز به نام من و فردا دگری می خورد تیر اجل بر پر و بال من و تو مال دنیا نشود سد ره مرگ کسی گیرم که کل جهان باشد از آن من و تو…

  • احوالی چنین …

    من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند در من از بس که به دیدار عزیزت شادم خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت تا بیایند عزیزان به مبارک بادم من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس پیش تو…