دلم به بوی تو آغشته است
سپیده دمان
کلمات سرگردان بر میخیرند و خواب آلوده دهان مرا میجویند
تا از تو سخن بگویم
کجای جهان رفته ای
نشان قدم هایت
چون دان پرندگان
همه سوئی ریخته است
باز نمیگردی، میدانم
و شعر
چون گنجشک بخار آلودی
بر بام زمستانی
به پاره یخی بدل خواهد شد.
شمس لنگرودی
(Visited 57 times, 1 visits today)
سپیده دمی دلم بهانه گرفت
سر به کوه و صحرا گذاشت و تو را نشانه گرفت
به هر طرف سر کشید دل رسوا و سراغ تو را
از آشنا پرسید و ز بیگانه گرفت
از آنروز که رفتی و ترک دل کردی
دل مجنون و غمین ما ، ترک شادمانه گرفت
نازنینا بگو به من ،
چه گویم دل شیدا را ،چه جویم تو را ،
که این دل سرگشته ی رسوا ، نتوان آشیانه گرفت
روزهای بیقراری به امید دیدنت نشست
ولی چون تو را ندید ، صبوری نکرد و ره میخانه را گرفت…..
شعر زیبای سپیده دم ان شمس لنگرودی مرا به یاد سروده ی سپیده دم سروده ی خودم انداخت که چندسطری را براتون ارسال کردم
زیبا بود ممنون از شما