سپیده دمان

دلم به بوی تو آغشته است
سپیده دمان
کلمات سرگردان بر میخیرند و خواب آلوده دهان مرا میجویند
تا از تو سخن بگویم

کجای جهان رفته ای

نشان قدم هایت
چون دان پرندگان
همه سوئی ریخته است
باز نمیگردی، میدانم
و شعر
چون گنجشک بخار آلودی
بر بام زمستانی
به پاره یخی بدل خواهد شد.


شمس لنگرودی

(Visited 50 times, 1 visits today)

2 Comments

  1. علی فروردین ۱۵, ۱۴۰۳ at ۲:۱۱ ب٫ظ

    سپیده دمی دلم بهانه گرفت
    سر به کوه و صحرا گذاشت و تو را نشانه گرفت
    به هر طرف سر کشید دل رسوا و سراغ تو را
    از آشنا پرسید و ز بیگانه گرفت
    از آنروز که رفتی و ترک دل کردی
    دل مجنون و غمین ما ، ترک شادمانه گرفت
    نازنینا بگو به من ،
    چه گویم دل شیدا را ،چه جویم تو را ،
    که این دل سرگشته ی رسوا ، نتوان آشیانه گرفت
    روزهای بیقراری به امید دیدنت نشست
    ولی چون تو را ندید ، صبوری نکرد و ره میخانه را گرفت…..
    شعر زیبای سپیده دم ان شمس لنگرودی مرا به یاد سروده ی سپیده دم سروده ی خودم انداخت که چندسطری را براتون ارسال کردم

    Reply
    1. علی تابش فروردین ۱۵, ۱۴۰۳ at ۳:۱۳ ب٫ظ

      زیبا بود ممنون از شما

      Reply

دیدگاهت را بگو

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *