بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

  • قاصدک! برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

    قاصدک هان! چه خبر آوردی از کجا وز که خبر آوردی خوش خبر باشی اما .. اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک…

  • ما گذرمان موقت است حتی

    ما گذرمان موقت است حتی نگاهمان موقت است حتی صدایمان نایی ندارد گاهی از سر تفاوت فریادی سر میکشیم خاموشیم و گویا به این خاموشی محکومیم زندانیم اما رویای آزادی میپرورانیم میپرستیم و تشنه پرستیده شدنیم ما اگر همینیم – همین نمانیم و همین نخواهیم ماند ما روزی فرق خواهیم کرد روزی که روزگار –…

  • اینجا کسی هشیار نیست

    محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای،…

  • در این تاریکی آور شب

    شب است، شبی بس تیرگی دمساز با آن. به روی شاخ انجیر کهن « وگ دار» می خواند، به هر دم خبر می آورد طوفان و باران را. و من اندیشناکم. شب است، جهان با آن، چنان چون مرده ای در گور. و من اندیشناکم باز: اگر باران کند سرریز از هر جای؟ اگر چون…

  • نهایت تاریکی شب

    من از نهایت شب حرف می‌زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می‌زنم اگر به خانه‌ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه‌ی خوشبخت بنگرم فروغ فرخزاد

  • امید بهار

    بعد از این پاییز تلخ نه دیگر جوان میشوم نه توانی برای این زمستان سرد خواهم داشت امید بهار اما همیشه شکوفه میزند خودنوشتار