بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

  • چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب

    چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه‌ای جان من، خطا این جاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی…

  • اینجا چرا می‌تابی؟ ای مهتاب، برگرد

    حیف از تو ای مهتاب شهریور، که ناچار باید بر این ویرانه محزون بتابی وز هر کجا گیری سراغ زندگی را افسوس، ای مهتاب شهریور، نیابی یک شهر گورستان صفت، پژمرده، خاموش “بر جای رطل و جام می” سجادهٔ زرق “گوران نهادستند پی” در مهد شیران “بر جای چنگ و نای و نی” هو یا…

  • نجوای هوشیاری

    ز هوشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد

  • مانده ام تا پس بگیرم

    مانده ام تا از شما پرواز پر پر کن ترین قوم جهان ته مانده بال و پرم را پس بگیرم مانده ام تا از شما خفاش های بی بصیرت سوی چشمان ترم را پس بگیرم مانده ام تا پشت این تکرارهای نامکرر از شما ناماندنی‌ها باورم را باورم را باورم را پس بگیرم مانده ام…

  • منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد

    به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور حور فردا که چنین روی بهشتی بیند گرش انصاف بود معترف آید به قصور شب ما روز نباشد مگر آن…

  • من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری

    خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت شروع وسوسه ای در…