نماد سایت بلاگ alty

ما خرابیم هنوز از غم ویرانی خود

کامرانان همه در فکر هوس رانی خود
سفره فقر پر از جیره نورانی خود
نقش بند دو جهان خفته به کنجی خاموش
خسته از مشغله سخت جهانبانی خود
شب پر از راز دگر دیسی او گوشفراب؟
مردگان فکر غذای جسد فانی خود
بزم عرفان شده برپا، قدحش پر ز شراب
شاهدان، مست از این خوش لب و دندانی خود
دیگران منتظر شب، که به‌ بستر بروند
ما به امید طلوع شب ظلمانی خود
دیگران خانه خرابان ره حرص و هوس
ما خرابیم هنوز از غم ویرانی خود
هر کسی شرح دهد قصه شادی هایش
ما نگوییم به جز شرح پریشانی خود
همه در خانه آرامش و این قلب حزین
کلبه ای ساخته در ساحل طوفانی خود
این نه مردیست که بحبحه گریه ما
مست از باده شوی محو غزل خوانی خود
حجله مرگ ببندید که ما مشتاقیم
جمله بازیم به رسم و ره عرفانی خود
اسب من واه بگوفتیم صلا زد چاووش
مویه کن توشه راه و دل عسیانی خود (دل زندانی خود)

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
هم نوای غم این قلب زمستانی خود


حاتم مشمولی

خروج از نسخه موبایل