محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید…
مرور دستهبندی بلاگ
در این تاریکی آور شب
شب است، شبی بس تیرگی دمساز با آن. به روی شاخ انجیر کهن « وگ دار» می خواند، به هر دم خبر می آورد طوفان و باران را. و من اندیشناکم. شب است، جهان با…
نهایت تاریکی شب
من از نهایت شب حرف میزنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم اگر به خانهی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام…
امید بهار
بعد از این پاییز تلخ نه دیگر جوان میشوم نه توانی برای این زمستان سرد خواهم داشت امید بهار اما همیشه شکوفه میزند خودنوشتار
آخری بود آخر شبان یلدا را
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی شود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که چه بودست ناشکیبا را بیا که وقت بهارست تا…
این بار را من مینویسم
پایانی بر این داستان نیست فصل تازه ای برایت مینویسم اشک هایمان را میبینی عزا گرفته ایم تو گویی خشممان خفته است اما باور نکن خودنوشتار
من اگر ما نشویم
من اگر ما نشویم، تنهایم تو اگر ما نشوی، خویشتنی از کجا که من و تو شور یکپارچگی را در شرق باز بر پا نکنیم از کجا که من و تو مشت رسوایان را وا…
In the name of democracy, Let us all unite!
I’m sorry, but I don’t want to be an emperor. That’s not my business. I don’t want to rule or conquer anyone. I should like to help everyone if possible; Jew, Gentile, black man, white….
بیا تا طرحی نو دراندازیم
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم شراب…
نی حدیث راه پر خون میکند
بشنو این نی چون شکایت میکند از جداییها حکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریدهاند در نفیرم مرد و زن نالیدهاند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو…