بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

  • کودک خوشحال دیروز…

    باز باران٬ با ترانه میخورد بر بام خانه خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟ پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟ خاطرات خوب و شیرین کوچه ها شد، کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟…

  • گرگ درونمان

    گفت دانایى که گرگى خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر … لاجرم جارى است پیکارى بزرگ روز و شب مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست اى بسا انسان رنجور و پریش سخت پیچیده گلوى گرگ خویش اى بسا زور آفرین مردِ دلیر مانده…

  • ای سرزمین!

    «ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل تو را آزاد، آباد و سربلند، با چشمان باور خود خواهند دید؟ ای مادر، ای ایران! جان زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟ چشمان ما به راه عافیت تو سپید شد. ای ما نثار عافیت تو» محمود دولت آبادی (کتاب نون نوشتن)

  • در وصف ریشه‌ها در خاک

    ممکن است آدم بی وطن باشد ، تمام زندگیش را در یک چمدان بگذارد و به جایی برود که حتی صدای پرنده هاش هم جور دیگری‌ست ، ممکن آدم گاهی شب ها در آمستردام یا پاریس خواب کوچه پس کوچه های کاشمر و بروجرد و کاشان را ببیند و صبح با قلبی مچاله از خواب…

  • عکس مشترک

    عکس های تنهای تو هم دلتنگیم را کمتر میکند هم بیشتر عکس هایی که دیگران از تو گرفته اند در آن مدت کوتاه آنقدر سرمان گرم بود و آنقدر به جدایی فکر نمی کردیم که نه عکسی از هم گرفتیم نه با هم و حالا اگر فقط یک دلیل ساده برای دیدار دوباره ی ما…

  • باز روزی مُرده‌ام به خانه باز خواهد گشت

    من … بعد از هزار سالِ تمام حتی باز روزی مُرده‌ام به خانه باز خواهد گشت تو از این تنبوره‌زنانِ توی کوچه نترس نمی‌گذارم شب‌های ساکتِ پاییزی از هول و ولایِ لرزانِ باد بترسی …! هر کجا که باشم باز کفن بر شانه از اشتباهِ مرگ می‌گذرم می‌آیم مشق‌های عقب‌مانده‌ی تو را می‌نویسم پتوی چهار‌خانه‌ی…