بلاگ alty

نوشتاری از خاطره، غلطان در اقیانوس اینترنت

  • سینه مالامال درد است

    سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل…

  • یادآر زشمع مرده یادآر

    یادآر زشمع مرده یادآر ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری وز نفحه‌ی روح‌بخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبه‌ی نیلگون عماری یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشت‌خو حصاری یادآر ز شمع مرده یادآر ای مونس یوسف اندرین بند…

  • می‌بینم…

    می‎بینم می‌بینم آن شکفتنِ شادی را پروازِ بلندِ آدمیزادی را آن جشنِ بزرگِ روزِ آزادی را. کیوان خندان به سایه می‎‌گوید دیدی؟ به تو می‌گفتم. آری تو همیشه راست می‌گفتی می‌بینم، می‎بینم هوشنگ ابتهاج

  • بانگ نی

    سینه می‌جوشد ز درد بی‌زبان ای نوای بی‌نوا نی را بخوان نی حدیث حسرت و حرمان ماست نی دوای درد بی‌درمان ماست نی خبر دارد از آن باران که ریخت آشیان لک لکی از هم گسیخت نی خبر دارد از آن گم کرده جفت آهوی کوهی که جز در خون نخفت نی خبر دارد ز…

  • ای خداوند یکی یار جفاکارش ده

    ای خداوند یکی یار جفاکارش ده دلبری عشوه ده سرکش خون خوارش ده تا بداند که شب ما به چه سان می‌گذرد غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده چند روزی جهت تجربه بیمارش کن با طبیبی دغلی پیشه سر و کارش ده ببرش سوی بیابان و کن او را تشنه یک سقایی…

  • قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟

    قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟ از کجا، وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی، امّا، امّا گرد بام و در من بی ثمر می گردی. انتظار خبری نیست مرا نه زیاری نه ز دیّاری ، باری، برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس، برو آنجا که ترا منتظرند. قاصدک! در دل من همه…